نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - احمد کوچکی
«شهادت فخر اولیاء بوده است و فخر ما» امام خمینی (ره)
آرزویم شهادت و پیروزی جهان اسلام است و می خواهم خداگونه شوم و به اوج کمال انسانیت برسم. در زندگیم خمدت چشمگیری برای اسلام انجام نداده ام شاید با شهادتم خدمتی به اسلام و وطن عزیزم ایران کرده باشم. به مادرم توصیه می کنم تا سرحد امکان گریه و زاری نکرده و خود را مانند هزاران مادر و پدر شهید دیگر بدانید و از خدا بخواهید که مرگ من فی سبیل ا... باشد .
کد خبر: ۴۰۴۴۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۲۴

شهید خرداد
شهید احمد کوچکی فرزند محمد در سال 1292 در همدان دیده به جهان گشود. او در تاریخ 5/3/60 فیاضیه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۴۰۳۶۵۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۹

شهید احمد کوچکی فرزند محمد در سال 1292 در همدان دیده به جهان گشود. او در تاریخ 5/3/60 فیاضیه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
کد خبر: ۴۰۳۶۴۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۰۹

لحظة خداحافظی و زدن به دل دشمن فرا رسیده بود. بابا، ابتدا، پسر نوجوانش‌ را در آغوش کشید و گریست ولی در یک آن از ذهنش گذشت که شاید این کار، روحیة‌ رسول را تضعیف کند، پس با دست به پشت او زد و گفت: - موفق باشی پسرم. رسول جان! برو پشت آرپی‌جی. دیگه وقتش رسیده. از هیچ چیزی هم واهمه نداشته باش. خدا با ماست.
کد خبر: ۴۰۰۹۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۱

معرفی کتاب:
از آن‌ها پرسیدم، "این لشکرها چه کسانی هستند؟" آن‌ها پاسخ دادند، "مگر نمی‌دانی؟ این‌ها لشکر کفر و اسلام است." پرسیدم، " به من هم اجازة جنگ می‌دهید؟" فرمودند، "برو از امام حسین علیه‌السّلام که آن لشکر نورانی ‌را فرماندهی می‌کند اجازه بگیر." من خدمت آن حضرت که این طرف آن طرف می‌دوید و لشکر ‌را فرماندهی می‌کرد رفتم. از ایشان پرسیدم، "آیا به من هم اجازة جنگیدن می‌دهید؟"
کد خبر: ۴۰۰۹۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۱

شهید احمد کوچکی با 68 سال سن به عنوان یکی از پیرمردان جوان دل جبهه های نبرد، از شهر قم به جبهه های نبرد اعزام شد و تا آخرین قطره خون از اسلام و انقلاب دفاع کرد و 5 خرداد 1360 در منطقه عملیاتی فیاضیه به شهادت رسید. وی به عنوان شهید شاخص استان قم در سال 1396 معرفی شده است.
کد خبر: ۴۰۰۹۹۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۱

بابای 68 ساله جبهه ها، به خون خضاب کرد و به سالار شهیدان پیوست
پس از پایان حرف هایش، سنگر را ترک کرد تا نکند با اصابت خمپاره به سنگر، هر دو که از یک روستا بودند شهید شوند و قول و قرارشان از بین برود. گویی کاملا در جریان اتفاقات پیش رو بود و خوب می دانست که زمان رفتن و بال گشودن رسیده است. بابا احمد رفت و صدای انفجار بلند شد و گرد و غبار و آتش همه جا را فرا گرفت.
کد خبر: ۴۰۰۹۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۱/۲۱

کد خبر: ۳۹۰۸۰۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۶/۱۷